لغت نامه دهخدا
مگر این دو مهرآزمای نژند
گسستند از دل به دیدار بند.فردوسی.به تنهائی سخنهائی سرایان
که گویند آن سخن مهرآزمایان.( ویس و رامین ).مهرآزمای مهره بازوش جان و عقل
حلقه به گوش حلقه گیسوش انس و جان.خاقانی.سنجر به سعی دولت او بود دولتی
باد از سیاستش شده مهرآزمای خاک.خاقانی.