فرود گرفتن

لغت نامه دهخدا

فرودگرفتن. [ ف ُ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) پایین آمدن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : حسنک قریب هفت سال بر دار بماند تا به دستور وی فرودگرفتند و دفن کردند. ( تاریخ بیهقی ). || دستگیر کردن. بند نهادن. مقید کردن : فردا چون غازی به درگاه آمد او را فرود خواهند گرفت. ( تاریخ بیهقی ). پیش از آنکه او را فرودگرفتندی خلیتاشان مسرع رفته بودندی با نامها. ( تاریخ بیهقی ). رجوع به فروگرفتن شود.

فرهنگ فارسی

پایین آوردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال تک نیت فال تک نیت فال اوراکل فال اوراکل فال زندگی فال زندگی