لغت نامه دهخدا
فرج آباد. [ ف َ رَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد، واقع در 33هزارگزی شمال باختری نورآباد و نه هزارگزی باختر شوسه خرم آباد به کرمانشاه. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر که دارای 150 تن سکنه است. از چشمه مشروب میشود. محصولاتش غلات ، لبنیات و پشم است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. راه مالرو دارد. ساکنان از طایفه ولدوند وچادرنشین هستند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).
فرج آباد. [ ف َ رَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در هفده هزارگزی شمال خاوری الیگودرز و سیزده هزارگزی شمال شوسه الیگودرز به گلپایگان. ناحیه ای است واقع در جلگه و معتدل و دارای 1075 تن سکنه است. از چاه و قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات ، لبنیات ، چغندر، پنبه و صیفی است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. صنایع دستی زنان کرباس و قالی بافی است و راه اتومبیل رو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).
فرج آباد. [ ف َ رَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان شاهرود بخش شاهرود شهرستان هروآباد میانه. ناحیه ای است کوهستانی و معتدل که دارای 73 تن سکنه است. از سه رشته قنات مشروب میشود. محصولاتش غلات و حبوب است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. از صنایع دستی آنها جاجیم بافی است.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).
فرج آباد. [ ف َ رَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان قشلاق کلارستاق بخش چالوس شهرستان نوشهر، واقع درپنج هزارگزی شمال چالوس در کنار دریا. ناحیه ای است واقع در دشت ، معتدل و مرطوب و دارای 100 تن سکنه است.از رودخانه چالوس مشروب میشود. محصولاتش برنج و لبنیات است. اهالی به کشاورزی و صید ماهی گذران میکنند.راه مالرو دارد. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).
فرج آباد. [ ف َ رَ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان قمرود بخش مرکزی شهرستان قم ، واقع در سی هزارگزی شمال خاوری قم. ناحیه ای است واقع درجلگه ، معتدل و دارای هفتصد تن سکنه. از رودخانه قره چای مشروب میشود. محصولاتش غلات ، پنبه و لبنیات است. اهالی به کشاورزی و گله داری و شترداری ، قالی و جاجیم بافی گذران میکنند. راه مالرو دارد. ساکنان از طایفه شاهسون هستند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).