لغت نامه دهخدا فراخ شدن. [ ف َ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) اتساع. ( مصادر اللغه زوزنی )( منتهی الارب ) ( آنندراج ). انفساح. اندماج. ( تاج المصادر بیهقی ). || آسان شدن کار : بر اهل خراسان فراخ شد کارامروز که ابلیس میزبان است.ناصرخسرو.رجوع به فراخ شود.