عزیمت گر

لغت نامه دهخدا

عزیمت گر. [ ع َ م َ گ َ ] ( ص مرکب ) افسون خوان. تعویذخوان :
عقل عزیمت گر ما دیو دید
نقره آن کار به آهن کشید.نظامی.و رجوع به عزیمت و عزیمة شود.

فرهنگ فارسی

افسون خوان تعویذ خوان
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال احساس فال احساس فال تک نیت فال تک نیت فال چوب فال چوب