طناب خوردن

لغت نامه دهخدا

طناب خوردن. [ طَ خوَرْ / خُرْ ] ( مص مرکب ) کنایه است از پیموده شدن. نورالدین ظهوری راست :
بمباحث چو تخم کارد دماغ ؟
سینه از آه غم طناب خورد.( از آنندراج ).

فرهنگ فارسی

کنایه از پیموده شدن نورالدین ظهوری راست .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم