طرف گرفتن. [ طَرَ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) کنایه از حمایت کردن باشد.( برهان ) ( غیاث اللغات ). جانب داری کردن : وقت است که تابند رخ از جانب آتش گیرند خلایق طرف ابروی آن را.جمال الدین سلمان ( از آنندراج ).نگرفته ز انصاف تو در معرکه لاف شادی طرف شادی و غم جانب غم را.محمد عرفی.|| گوشه نشینی. ( برهان ) ( غیاث اللغات ). || سرحدگیری. ( برهان ). طرف گرفتن. [ طَ گ ِ رِ ت َ ] ( مص مرکب ) مرادف طرف بستن از چیزی : در ته سایه زلفی ننشینم هرگز هیچ طرفی دلم از طرف کلاهی نگرفت.علیقلی بیگ خراسانی ( از آنندراج ).
فرهنگ معین
( ~ . گِ رِ تَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) ۱ - جانبداری کردن . ۲ - گوشه گرفتن . ۳ - سرحدداری کردن . ۴ - سود بردن از چیزی .
فرهنگ فارسی
۱ - ( مصدر ) حمایت کردن . ۲ - ( مصدر ) گوشه گرفتن . ۳ - سر حد داری کردن . ۴ - طرف بستن از چیزی . جمایت کردن انجمن آرای ناصری
ویکی واژه
جانبداری کردن. گوشه گرفتن. سرحدداری کردن. سود بردن از چیزی.