سر افتادن

لغت نامه دهخدا

سر افتادن. [ س َ اُ دَ ] ( مص مرکب ) از حد متجاوز بودن. ( آنندراج ) ( غیاث ). || کنایه از غالب و افزون آمدن. ( آنندراج ) :
چون ترقی میکند زلف مسلسل کاکل است
چین ابرو چون سرافتد چین پیشانی شود.محسن تأثیر.|| ملتفت شدن. متذکر شدن. تنبیه شدن.

فرهنگ فارسی

از حد متجاوز بودن یا کنایه از غالب و افزون آمدن یا ملتفت شدن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال زندگی فال زندگی فال انبیا فال انبیا فال چوب فال چوب