ستیز کردن

لغت نامه دهخدا

ستیز کردن. [ س ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) جدال کردن. لجاج کردن. خصومت. منازعت. نزاع. مناقشه :
چو چیره شدی بی گنه خون مریز
مکن با جهاندار یزدان ستیز.فردوسی.بهنگام ، کردن ز دشمن گریز
به از با تن خویش کردن ستیز.فردوسی.یکی کرد بر پادشاهی ستیز
بدشمن سپردش که خونش بریز.سعدی ( بوستان ).

فرهنگ فارسی

جدال کردن . لجاج کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال اعداد فال اعداد فال تماس فال تماس فال زندگی فال زندگی فال تاروت فال تاروت