زیور زدن

لغت نامه دهخدا

زیور زدن. [ زی وَ زَ دَ ] ( مص مرکب ) زیور بستن. ( آنندراج ). آرایش کردن و زینت دادن :
گویی که روز بزم تو از بس عطای تو
زیور زنند روی زمین را ز زر ناب.عثمان مختاری ( از آنندراج ).مجلس ز می زیور زده وز جرعه خاک افسر زده
صبح از جگر دم برزده مرغ از که آوا داشته.خاقانی.رجوع به زیور بستن شود.

فرهنگ فارسی

زیور بستن آرایش کردن و زینت دادن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشق فال عشق فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال راز فال راز فال ماهجونگ فال ماهجونگ