زیور زدن. [ زی وَ زَ دَ ] ( مص مرکب ) زیور بستن. ( آنندراج ). آرایش کردن و زینت دادن : گویی که روز بزم تو از بس عطای تو زیور زنند روی زمین را ز زر ناب.عثمان مختاری ( از آنندراج ).مجلس ز می زیور زده وز جرعه خاک افسر زده صبح از جگر دم برزده مرغ از که آوا داشته.خاقانی.رجوع به زیور بستن شود.