زینهار کردن

لغت نامه دهخدا

زینهار کردن. [ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) در دو شاهد زیر ظاهراً بمعنی اظهار ستوه و شکایت کردن ، شکوه کردن و پناه جستن آمده است :
نکند دوست زینهار از دوست
دل نهادم بر آنچه خاطر اوست.سعدی ( گلستان ).زینهار از کسی که از غم دوست
پیش بیگانه زینهار کند.سعدی. || امان طلبیدن. زینهار طلب کردن. مصونیت خواستن :
خاقانی است بر در او زینهاریی
وین زینهاری از کرمش زینهار کرد.خاقانی.

فرهنگ فارسی

در دو شاهد زیر ظاهرا بمعنی اظهار ستوه و شکایت کردن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تماس فال تماس فال تاروت فال تاروت فال نوستراداموس فال نوستراداموس فال تک نیت فال تک نیت