رخنه شدن

لغت نامه دهخدا

رخنه شدن. [ رَ ن َ / ن ِ ش ُ دَ ] ( مص مرکب )شکافته شدن. پاره شدن. ترکیدن. ترک برداشتن. چاک شدن. ویران شدن یا پیدا آمدن شکاف و رخنه :
نباید که آزاد یابد تنش
شود آن زمان رخنه پیراهنش.فردوسی.از سنگ منجنیق... حصار رخنه شد و لشکر ازچهار جانب روی به رخنه آورد. ( تاریخ بیهقی ). دیوار بزرگ بیفتاد... و حصار رخنه شد و غوریان آنجا برجوشیدند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 251 ).
بلورین جام را ماند دل من
که چون شد رخنه نپذیرد مداوا.خاقانی.- کاسه رخنه شده ؛ کاسه ترکیده. ( یادداشت مؤلف ).
|| خلل رسیدن. نقص و تباهی یافتن : و به روشنایی او [ یعنی ماه ] رخنه شود وکاهش پدید آید. ( التفهیم ).

فرهنگ فارسی

شکافته شدن پاره شدن ترکیدن ترک برداشتن چاک شدن ویران شدن باییدا آمدن شکاف و رخنه .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم