دلاور کردن

لغت نامه دهخدا

دلاور کردن. [ دِ وَ ک َ دَ ]( مص مرکب ) دلیر کردن. شجاع گردانیدن. قویدل ساختن : از خاصیتهای زر یکی آن است که دیدار وی چشم را روشن کند و دل را شادمان گرداند و دیگر آنکه مردمان را دلاور کند. ( نوروزنامه ). رجوع به دلاور شود.

فرهنگ فارسی

دلیر کردن . شجاع گردانیدن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال شمع فال شمع فال انگلیسی فال انگلیسی فال تخمین زمان فال تخمین زمان