دادرسی کردن

لغت نامه دهخدا

دادرسی کردن. [ رَ / رِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) قضاء. محاکمه کردن. اجرای قانون کردن. اجرای عدالت کردن.

فرهنگ فارسی

قضائ . محاکمه کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال پی ام سی فال پی ام سی فال ای چینگ فال ای چینگ فال فنجان فال فنجان فال تماس فال تماس