خون جوش زدن

لغت نامه دهخدا

خون جوش زدن. [ زَ دَ ] ( مص مرکب ) جوشیدن خون. || به هیجان آمدن. غضبناک و خشمگین گشتن. || به سر غیرت آمدن.

فرهنگ فارسی

جوشیدن خون یا به هیجان آمدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال آرزو فال آرزو فال نخود فال نخود فال تاروت فال تاروت فال قهوه فال قهوه