خموش گشتن

لغت نامه دهخدا

خموش گشتن. [ خ َ گ َ ت َ ] ( مص مرکب ) ساکت شدن. سکوت کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ) : چون سلطان خموش گشت گفت سلطان بفرماید شنیدن. ( نوروزنامه خیام ).

فرهنگ فارسی

ساکت شدن سکوت کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم