خلاف امد

لغت نامه دهخدا

( خلاف آمد ) خلاف آمد. [ خ ِ / خ َ م َ ] ( مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) کنایه از ناموافق. ناسازگار. غیر مطابق :
هرچه خلاف آمد عادت بود
قافله سالار سعادت بود.نظامی.از خلاف آمد عادت بطلب کام که من
کسب جمعیت از آن زلف پریشان کردم.حافظ.

فرهنگ فارسی

( خلاف آمد ) کنایه از ناموافق ناسازگار
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ استخاره کن استخاره کن فال عشقی فال عشقی فال پی ام سی فال پی ام سی