خط خط کردن

لغت نامه دهخدا

خطخط کردن. [ خ َ خ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) با خطها کردن. مخططکردن. صاحب خطوط کردن. || روی نوشته ای خطوط متعدد کشیدن برای سیاه کردن و مخفی نمودن آن نوشته. || کثیف و ناخوانا کردن نوشته که معمولاً بچه ها با قلم روی نوشته ها از روی بیخردی می کنند.

فرهنگ فارسی

با خطها کردن یا روی نوشته ای خطوط متعدد کشیدن برای سیاه کردن و مخفی نمودن آن نوشته .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ورق فال ورق فال پی ام سی فال پی ام سی فال مکعب فال مکعب فال ماهجونگ فال ماهجونگ