خدائی شدن

لغت نامه دهخدا

خدائی شدن. [ خ ُ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) خوب شدن. نیکو شدن : خدائی شد که فلان طور شد. خدائی شد که این کار شد یا آن کار نشد. خدائی شد که من نرفتم. خدائی شد که فلان نیامد یا فلان کار نشد. خدائی شد که گلوله دور از قلب و ریه خورد. ( یادداشت بخط مؤلف ).

فرهنگ فارسی

خوب شدن نیکو شدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم