خجالت بردن. [ خ َ / خ ِ ل َ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) خجالت کشیدن. تحمل خجالت کردن. کسب خجالت کردن : باندازه بود باید نمود خجالت نبرد آنکه ننمود و بود.سعدی ( بوستان ).گربقیامت رویم بی خرو بار عمل به که خجالت بریم چون بگشایند بار.سعدی.قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند بس خجالت که ازین حاصل اوقات بریم.حافظ.