حلوا پزی

لغت نامه دهخدا

حلواپزی. [ ح َ پ َ ] ( اِ مرکب ) دکان حلواپزی :
در آن حلواپزی کرد آتش نرم
که حلوا را بسوزدآتش گرم.نظامی.بحلواپزی صد کس آتش کند
بحلوا دهان را یکی خوش کند.نظامی.|| ( حامص مرکب ) شغل و کار حلواپز.

فرهنگ فارسی

۱ - شغل و عمل حلوا پز . ۲ - ( اسم ) دکان حلوا پز
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم