حراست کردن

لغت نامه دهخدا

حراست کردن. [ ح ِ س َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) حراست. رجوع به حراست شود : حراست کناد خداوندتعالی ترا و برخوردار گرداناد امیرالمؤمنین را... ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 307 ).
پس مصلحت آن بینم که ملک قناعت را حراست کنی و ترک ریاست گوئی. ( گلستان ).
پادشاهان پاسبانانند خفتن شرط نیست
یا مکن یا چون حراست میکنی بیدار باش.سعدی.

فرهنگ فارسی

حراست
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم