جبین افروختن

لغت نامه دهخدا

جبین افروختن. [ ج َ اَ ت َ ] ( مص مرکب ) برافروخته شدن چهره. کنایه از خشمناک شدن :
مهابتت چو برافروزد از عتاب جبین
بکار خویش فلک را نمیدهد تمکین.اثر شیرازی ( از ارمغان آصفی ).

فرهنگ فارسی

برافروخته شدن چهره کنایه از خشمناک شدن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم