تفسیر گوی

لغت نامه دهخدا

تفسیرگوی. [ ت َ ] ( نف مرکب ) کسی که کلام خدا را شرح کند. مفسر. آشکارکننده سخنان غامض. شرح کننده مدلول ها و الفاظ قرآن کریم و فحاوی آیات و اسباب نزول و تأویلات و سایر احوال و احکام و غرائب و بدایع آن :
از من بگوی عالم تفسیرگوی را
گر در عمل نکوشی نادان مفسری.سعدی.

فرهنگ فارسی

کسی که کلام خدا را شرح کند مفسر
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال چوب فال چوب فال اعداد فال اعداد فال تک نیت فال تک نیت فال تاروت فال تاروت