لغت نامه دهخدا
یاران نکشید تیغ بیباکی را
مهجور مسازید من خاکی را
دشوارتر از بریدن شاهرگ است
تریاک اگر برید تریاکی را.شرف ( از آنندراج ).بریدن از تو برنگ بریدن تریاک
رسانده است بلب جان ناتوان مرا.شفیع اثر ( از آنندراج ). || تریاک گذاشتن. ( آنندراج ). ترک کردن استعمال تریاک :
یک لطف نمایان تو در حق من این بود
کز وعده تریاک تو تریاک بریدم.عشرتی ( از آنندراج ).