لغت نامه دهخدا بنیان کردن. [ ب ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بنیاد کردن. بنیاد نهادن : دین حق را مردمی دان جانْش علم و تن عمل عاقلان مربام حکمت را همین بنیان کنند.ناصرخسرو.