اکبیر. [اِ ] ( ص ، اِ ) در تداول عوام ، سخت پلید و پلشت و بی دولت. سخت مکروه. سخت شوخگن. عظیم مکروه. شاید از ماده اکبار عربی به معنی پلیدی کردن. ( از یادداشت مؤلف ). پلید. کثیف. زشت. بی ریخت. اکبیری. ( فرهنگ فارسی معین ). || ادبار. ( فرهنگ لغات عامیانه ). - اکبیر زدن ؛ اکبیر گرفتن. گرفتار ادبار شدن. ( فرهنگ لغات عامیانه ). و رجوع به ترکیب اکبیر گرفتن در ذیل همین ماده شود. - اکبیر گرفتن ؛ اکبیر زدن. گرفتار ادبار شدن. ( فرهنگ لغات عامیانه ). و رجوع به ترکیب اکبیر زدن در ذیل همین معنی شود. || چیزی است مانند خبیص خشک که زنبور عسل آرد، و آن نه شمع است و نه عسل و نه شیرینی کامل دارد. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به اِکبِر شود.
فرهنگ عمید
۱. پلید. ۲. زشت، زشت رو.
فرهنگ فارسی
اکبیری: پلید، زشت، بی ریخت ۱ - ( اسم ) چیزیست مانند خبیص خشک که زنبور عسل آرد و آن نه شمع است و نه عسل و نه عسل و نه شیرینی کامل دارد ۲ - ( صفت ) پلید کثیف زشت بیریخت .