انعام کردن

لغت نامه دهخدا

انعام کردن. [ اِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) بخشش کردن. عطا کردن. ( ناظم الاطباء ) :
چو انعام کردی مشوخودپرست
که من سرورم دیگران زیردست.سعدی ( بوستان ).انعام کن بگوشه چشم ارادتی
تا بنده تو باشم و منت پذیر تو.سعدی.جامه خود می خواهم اگر انعام کنی. سعدی ( گلستان ). بسیار انعام و اکرام در حق من کرد. ( مجالس سعدی ).

فرهنگ فارسی

بخشش کردن . عطا کردن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم