اعمی وش

لغت نامه دهخدا

اعمی وش. [ اَ ما وَ ] ( ص مرکب ) کورمانند؛ بسان کور. ماننده نابینا :
توسن دلی و رایض تو قول لااله
اعمی وشی و قائد تو شرع مصطفی.خاقانی.

فرهنگ فارسی

کور مانند بسان کور
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال مکعب فال مکعب فال کارت فال کارت فال ابجد فال ابجد فال سنجش فال سنجش