ارامیده

لغت نامه دهخدا

( آرامیده ) آرامیده. [ دَ / دِ] ( ن مف / نف ) ساکن. ساکت. مستریح. مطمئن. آرمیده.
- آرامیده شدن ؛ سجو. تفرج.
- آرامیده شدن ورَم و آماس ؛ انفشاش.
- آرامیده کردن ستور ؛ توقیر آن. تسکین او.
- آرامیده گفتن ؛تهوید. نرم گفتن. آهسته و شمرده گفتن.

فرهنگ فارسی

( آرامیده ) ( اسم ) آرام گرفته استراحت کرده آرمیده.
ساکت نرم گفتن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال درخت فال درخت فال آرزو فال آرزو فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال چای فال چای