ابستن شدن

لغت نامه دهخدا

( آبستن شدن ) آبستن شدن. [ ب ِ ت َش ُ دَ ] ( مص مرکب ) آبستن گشتن. آبستن گردیدن. آبستن آمدن. تمخض. حَبَل. ( دهار ). بار گرفتن. بار برداشتن. حامله گشتن. حمل برداشتن. بچه گرفتن. زه برداشتن. باربردار شدن ماده از نر. || زنده شدن و شکوفه خرد برآوردن درخت در آخر زمستان و اول بهار.

فرهنگ فارسی

( آبستن شدن ) ( مصدر ) ۱ - حامله شدن باردار گشتن آبستن گردیدن . ۲ - شکوف. خرد بر آوردن درخت آبستن گشتن . ۳- در خفا رشوه گرفتن
باردار شدن حامله گشتن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال ای چینگ فال ای چینگ فال چای فال چای فال نوستراداموس فال نوستراداموس