غیمه

لغت نامه دهخدا

( غیمة ) غیمة. [ غ َ م َ ] ( ع اِ ) یکی غیم بمعنی ابر. ( از اقرب الموارد ). رجوع به غَیم شود. || مه غلیظ. مه ستبر. ( دزی ج 2 ص 235 ). || اسفنج. ابر. غیم البحر. ( تذکره ضریر انطاکی جزء اول ص 252 ).

فرهنگ معین

(غَ یا غِ مَ یا مِ ) [ ع . غیمة ] (اِ. ) ۱ - یک ابر، یک غیم . ۲ - مهی غلیظ . ۳ - یکی اسفنج .

ویکی واژه

غیمة
یک ابر، یک غیم.
مهی غلیظ.
یکی اسفن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال تاروت فال اعداد فال اعداد