ضاحی

لغت نامه دهخدا

ضاحی. ( ع ص ) پیدا. گشاده : مکان ضاح ؛ جای ظاهر و بارز. ( منتهی الارب ). || برآمده ( روز ).
ضاحی. ( اِخ ) رودباری است هذیل را. ( معجم البلدان ).
ضاحی. ( اِخ )ریگزاری است در جانب سَلمی غربی و در آن آبی است بنام محرَمة و آب دیگری بنام اَثیب. ( معجم البلدان ).

فرهنگ فارسی

ریگزاریست در جانب سلمی غربی و در آن آبیست بنام محرمه و آب دیگری بنام اثیب
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تک نیت فال تک نیت فال ورق فال ورق فال رابطه فال رابطه فال پی ام سی فال پی ام سی