رخجی

لغت نامه دهخدا

رخجی. [ رُخ ْ خ َ ] ( ص نسبی ) منسوب است به رخجیة که قریه ای است در نزدیکی بغداد. ( از انساب سمعانی ).
رخجی. [ رُخ ْ خ َ ] ( اِخ ) ابوالحسن علی بن حسین. او راست : احاسن المحاسن ، چ 1301 هَ. ق. ( از معجم المطبوعات ج 1 ).

فرهنگ فارسی

ابو الحسن علی بن حسین اوراست احاسن المحاسن .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی استخاره کن استخاره کن فال زندگی فال زندگی فال آرزو فال آرزو