دول بند. [ ب َ ] ( اِ مرکب ) دستار و عمامه. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). مولوی یا عمامه. لغت نامه های فرانسوی می نویسند که توربان متداول در فرانسه به معنی عمامه مأخوذ از کلمه ٔدولبند فارسی است به معنی بند و رشته سرعمامه. سر پایان. مندیل. ( یادداشت مؤلف ). سرپوش. کلاه. ( ترجمه ٔدیاتسارون ص 366 ) : شمعون در پی او رسید و در گور رفت و دید کفنها جدا نهاده و آن دولبند که برسر او پیچیده بود نبود. ( ترجمه دیاتسارون ص 366 ). - دولبنددارآغا ؛ یکی از صاحب منصبان دربار سلاطین عثمانی که در مواقع رسمی عمامه واگردان سلطان را می برد. ( یادداشت مؤلف ). || کمربند و شال کمر. ( ناظم الاطباء ) ( از آنندراج ). - دولبند و بست ؛ طومار جمعبندی زمینی که در آغاز هر سال بسته می شود. ( ناظم الاطباء ). || بند. ( در کاغذ ). ( یادداشت مؤلف ).