حامیه

لغت نامه دهخدا

( حامیة ) حامیة. [ ی َ ] ( ع ص ، اِ )نعت فاعلی مؤنث حامی. حمایت کننده. || مردی یا جمعی که حمایت مردم خود کنند. ( منتهی الارب ). مردی دلیر که قوم خود نگاه دارد. || دیگپایه. || سنگها که بدان نورد چاه کنند. ( منتهی الارب ). || آتش بغایت گرم : نارحامیة. ( قرآن 11/101 ). ناراً حامیه. ( قرآن 4/88 ). ج ، حوامی. ( منتهی الارب ). || در عصر حاضر، در ممالک عربی ساخلوی شهر را حامیة گویند. || هو علی حامیةالقوم ( بر حامیه قوم بودن )؛ یعنی آخرین کس است که حمایت کند قوم را در امور آنان. || رفتن بحامیه خود؛ رفتن بجهت و مقصد خویش : مضیت علی حامیتی ؛ أی وجهی و مقصدی. ( منتهی الارب ).
حامیة. [ ی َ ] ( اِخ ) ( عین... ) چشمه ایست در بحر مغرب که آفتاب در وقت غروب پندارند که در آنجا فرومیرود. ( آنندراج ).
حامیة. [ ی َ ] ( اِخ ) ابن رباب. صلت دهّان از وی روایت کند، و او از سلمان فارسی روایت دارد. رجوع به المصاحف سجستانی ص 103 شود.
حامیة. [ ی َ ] ( اِخ ) ابن سبیع اسدی. واقدی در کتاب الرّدة به اسناد خود آورده است که پیغمبر او را بسال 11 هجری برای اخذ مالیات قوم خود منصوب کرد. رجوع به الاصابة چ 1323 هَ. ق. ج 1 ص 315 شود.

فرهنگ فارسی

چشمه ایست در بحر مغرب که آفتاب در وقت غروب پندارد که در آنجا فرو می رود

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی حَامِیَةً: گداخته - درنهایت درجه حرارت
ریشه کلمه:
حمی (۶ بار)
«حامِیَة» از مادّه «حَمْی» (بر وزن نفی) به معنای شدت حرارت است و در اینجا اشاره به سوزندگی فوق العاده آتش دوزخ است.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال میلادی فال میلادی فال ابجد فال ابجد فال کارت فال کارت فال چوب فال چوب