حاجی خواجه

لغت نامه دهخدا

حاجی خواجه. [ خوا / خا ج َ] ( اِخ ) یکی از رجال عصر تیموری. در حبیب السیر آمده است :«و در خلال آن احوال ایلچی شاه شجاع از فارس رسیده و مکتوبی را که در وقت سکرات موت نوشته بود و اولاد خود را سفارش نموده رسانید. آن حضرت در جواب آن کتابت بمضمون آیه کریمه و اذا حییتم بتحیة فحیوا باحسن منها، ( قرآن 86/4 ). عمل فرمود. کریمه ای از خاندان مظفری را جهة امیرزاده پیرمحمدبن عمر شیخ خواستگاری کرد و حاجی خواجه را جهة اتمام آن مهم مصحوب ایلچی بشیراز فرستاد... و چون قرین سعادت و اقبال قبةالاسلام بلخ را محل نصب سرادقات جاه و جلال ساخت حاجی خواجه و ایلچیان که پیش از این جهة خواستگاری مخدره ای از دودمان مظفری بجانب شیراز رفته بودند بازآمدند و دختر سلطان اویس بن شاه شجاع را جهة شاهزاده پیر محمدبن عمرشیخ آوردند...» رجوع به حبط ج 2 ص 138 و 139 شود.

فرهنگ فارسی

یکی از رجال عصر تیموری
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال رابطه فال رابطه فال تماس فال تماس فال راز فال راز استخاره کن استخاره کن