جامغول

لغت نامه دهخدا

جامغول. ( اِ ) حرامزاده را گویند. ( برهان ). حرامزاده را گویند، چه جامغول جامه غول بوده یعنی لباس غول و چنانکه غول گمراه و گمراه کننده است مردمان شریر حرامزاده راهزن را به این نام خوانده اند که گوئی دیو و غول در جامه اوست لهذا آن را دامغول گویند. ( آنندراج ). بچه ای که پدرش معلوم نباشد یاچند پدر داشته باشد. ولدالزناء. ناپاک :
همچنان کانجامغول حیله دان
گفت میجویم کسی از مصریان.مولوی.و در این تأمل است چه از سیاق قصه معلوم میشود که لفظ کانجایک جا علیحده و مغول علیحده باید اعتبار کرد. ( انجمن آرا ). ذاغول مخفف دامغول. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). خشوک. سند. ( آنندراج ). این لفظ و معنی آن را از این بیت مثنوی استخراج کرده اند :
همچنان کان جا مغول حیله دان
گفت میجویم کسی از مصریان.
ولی در این بیت «جا» جداست و «مغول » هم جدا بمعنی فردی از قوم تاتار. نیکلسن ( مثنوی ج 3 ص 49 ) بیت را چنین نقل کرده است :
همچنان کاینجا مغول حیله دان
گفت میجویم کسی از مصریان.
و در فهرست حکایات دفتر سوم حکایت مزبور را تحت عنوان ( حکایت مغول حیله دان ) آورده است. ( برهان چ معین ج 4 تصحیحات و اضافات ).

فرهنگ فارسی

حرامزاده
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال کارت فال کارت فال احساس فال احساس فال امروز فال امروز فال تک نیت فال تک نیت