ثماد

لغت نامه دهخدا

ثماد. [ ث َ ] ( ع اِ ) ج ِ ثَمَد. ( دهار ).
ثماد. [ ث ِ ] ( ع اِ ) ثَمَد. آب اندک. آب باقی در زمین هموار و سخت یا آبی که در سرما ظاهر گردد و در گرما خشک.
ثماد. [ ث ِ ] ( اِخ ) موضعی است در دیار بنی تمیم قرب المروت. ( مراصد الاطلاع ).
ثماد. [ ث َ ] ( اِخ ) قلعه ای است در یمن در جبل جُحاف. ( مراصد الاطلاع ).

فرهنگ فارسی

موضعی است از در دیار بنی تمیم قرب المروت
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم