تن شناس

لغت نامه دهخدا

تن شناس. [ ت َ ش ِ ] ( نف مرکب ) بمعنی طبیب عموماً و نام یکی از طبیبان که در خدمت جمشید جم تقرب و ملازمت داشته. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). تن شناسنده. کسی که معرفت احوال تن را حاصل کرده. طبیب. || ظاهری. قشری. ( فرهنگ فارسی معین ).
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تخمین زمان فال تخمین زمان فال تک نیت فال تک نیت استخاره کن استخاره کن فال تماس فال تماس