تسلف

لغت نامه دهخدا

تسلف. [ ت َ س َل ْل ُ ] ( ع مص ) سلف فاستدن. ( تاج المصادر بیهقی ). سلف واستدن. ( زوزنی ). بها پیش گرفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || وام گرفتن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). استقراض. ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). قرض گرفتن. ( از المنجد ). || سُلفه خوردن. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).

فرهنگ فارسی

سلف فاستدن سلف واستدن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال عشقی فال عشقی فال مارگاریتا فال مارگاریتا فال آرزو فال آرزو فال تک نیت فال تک نیت