تحات

لغت نامه دهخدا

تحات. [ ت َ حات ت ] ( ع مص ) پوست بازکنده شدن. || خراشیده شدن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || فروریختن و پاشیده شدن برگ از شاخه. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). || تحات دندانها؛ تأکل آنها. ( از اقرب الموارد ). فروریختن و کرم خوردگی دندانها. و رجوع به تحاتُت شود.

فرهنگ فارسی

پوست باز کنده شدن یا خراشیده شدن یا فرو ریختن و پاشیده شدن برگ از شاخه
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ماهجونگ فال ماهجونگ فال سنجش فال سنجش فال انبیا فال انبیا فال شیخ بهایی فال شیخ بهایی