بادستگاه

لغت نامه دهخدا

بادستگاه. [ دَ ] ( ص مرکب ) دارای دستگاه. صاحب جاه و جلال و شکوه. باعظمت :
شنیدند مردم سخنهای شاه
از آن بی هنر مرد بادستگاه.فردوسی.خروشی برآمد ز درگاه شاه
که ای نامداران بادستگاه.فردوسی.بدو گفت کاندر جهان بی گناه
کرا دانی ای مرد با دستگاه ؟فردوسی.رجوع به با شود.

فرهنگ فارسی

صاحب جاه و جلال
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم