بادروز

لغت نامه دهخدا

بادروز. ( اِ مرکب ) بادروزه. روزگذار از طعام :
کسی را نبد بادروز نبرد
همی اسب جنگی بکشت و بخورد.فردوسی.رجوع به بادروزه ، و شعوری ج 1 ورق 164 شود. || تحفه و هدیه و بخشش. || گیاهی خوشبو که ریحان نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). رجوع به بادروزه شود.

فرهنگ فارسی

روز گذار از طعام
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال ارمنی فال ارمنی فال اوراکل فال اوراکل فال فرشتگان فال فرشتگان فال اعداد فال اعداد