دانشنامه اسلامی
انسان شناسی اسلامی، تصویری است که اسلام از انسان عرضه می کند. در مورد حقیقت انسان، دو دیدگاه قابل طرح است؛ یکی این که گوهر آدمیان امر یگانه ای است و تفاوت های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی موجود بین آنها به پوسته ها و عوارض مرتبط است. در مقابل، این نظر وجود دارد که گوهر آدمی در زمان ها یا در بین اقوام و ملل گوناگون با یکدیگر مختلف است.نظر اول را تمامی نحله های دینی، فرق عرفانی، شاخه های علم و غالب مکاتب فلسفی پذیرفته اند، هر چند در تفسیر این حقیقت یگانه، راه های گوناگونی رفته و آرای مختلفی عرضه کرده اند.نظر دوم را گروهی از مکاتب فلسفی متاخر برگزیده اند و با ادعای این امر که حقیقت انسان یک هویت فرهنگی است، تفاوت فرهنگ ها را موجب تفاوت ذات آدمیان شمرده اند. برخی نیز با طرح واژگان انسان سنتی و انسان مُدِرن به این سو رفته اند که حقیقت انسان در اثر آنچه در روزگار رنسانس،(Renaissance) اصلاح دینی (reformation) و روشنگری (Enlightenment) رُخ داد، دیگرگون شد و انسان سنتی به انسان مدرن تبدیل گردید.اما در واقع آنچه در پی تبدّل فرهنگ ها تغییر یافت، شکل روابط و پوسته زندگی آدمی بود، در حالی که لُبّ این حقیقت و ذات این هویت همچنان دست نخورده باقی ماند. از نگاه اسلام، چه آحاد افراد انسان در یک زمان و چه انسان های گوناگون در زمان های مختلف، با تمام تفاوتی که با یکدیگر از حیث فرهنگ، دانش، و آداب و رسوم دارند، از نوعی اشتراک و وحدت هویت برخوردارند. هویت واحد انسانی امری است که هم قرآن بر آن شهادت می دهد، هم نگاه و بینش فلسفی آن را اقتضا می کند و هم دانش های تجربی در ساحت علوم طبیعی و علوم انسانی چنین نگرشی دارند.
انسان از نگاه قرآن
از نگاه قرآن انسان موجودی است که از یک سو فطرتی الهی و از سوی دیگر، طبیعتی مادی دارد، فطرت او را به سمت معارف بلند، معنویات، و خیرات دعوت می کند و طبیعت او را به حضیض مادیّت، شهوات و شرور فرا می خواند. حیات انسان صحنه مبارزه دائم بین طبیعت و فطرت اوست. اگر طبیعت انسان بر فطرت غلبه کرد و او مسیر طبیعت را پی گرفت، از نگاه قرآن این انسان، انسانی است وارونه و منحرف و اگر فطرتش غالب شد و طبیعتش در مسیر فطرت قرار گرفت، در این صورت این انسان، انسانی است که در مسیر هدایت قرار گرفته و در طریق حق قدم برداشته است.
امور مشترک بین انسان ها
در قرآن اموری به عنوان امور مشترک در بین انسان ها ذکر می شود، گاه در مقام فضیلت و گاه رذیلت. البته هیچ یک از اینها به این معنا نیست که انسان ها بالفعل دارای تمام این فضایل یا رذایل هستند، بلکه مقصود این است که در انسان هم زمینه فضایل وجود دارد و هم زمینه رذایل. در جایی می گوید: فطرت انسان ها الهی است: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها؛ همان سرشتی که خدا مردم را بر آن سرشته است»، در جای دیگری می گوید: «اِنَّ الْاِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً؛ به راستی که انسان سخت آزمند (و بی تاب) خلق شده است» جایی از فضیلت انسان سخن می گوید و جایی از رذیلت. جایی فطرت الهی انسان را ذکر می کند، جایی بی صبری، ناتوانی، و طمعکاری او را. هیچ یک از این دو بیان ناظر به این نیست که وقتی انسان ها به دنیا می آیند بالفعل دارای فضایل یا رذایلی هستند.
بشر مولود بر فطرت
...