الوسن

لغت نامه دهخدا

( آلوسن ) آلوسن. [ س َ ] ( اِ ) قسمی زردآلوی لطیف :
پس بخور مطبوخ آلوسن تو زود
تا کند تسکین برد و هم خمود.حکیم شیرازی ( از شعوری ).

فرهنگ معین

( آلوسن ) (سَ ) [ یو. ] (اِ. ) = آلسن : قسمی زردآلوی لطیف .

فرهنگ عمید

( آلوسن ) گیاهی با ساقه های بلند شبیه رازیانه، برگ های بیضی شکل، تخم های سبز تیره، و گل های سرخ رنگ که ریشۀ آن شبیه زردک است.

فرهنگ فارسی

( آلوسن ) قسمی زردالوی لطیف .
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم