اقصاد

لغت نامه دهخدا

اقصاد. [اَ ] ( ع ص ) رمح اقصاد؛ نیزه شکسته. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). و این از باب ثوب اخلاق است. ( از اقرب الموارد ). اخفش گوید این یکی از مواردی است که مفرد در بنای جمع آمده است. ( از منتهی الارب ) ( آنندراج ).
اقصاد. [ اِ ] ( ع مص ) نیزه زدن کسی را و خطا نکردن آن. || گزیدن مار کسی را و هلاک کردن او را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || رسیدن تیر شکار را و بر جای کشتن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). در جای بکشتن. ( تاج المصادر بیهقی ).

فرهنگ فارسی

نیزه زدن کسی را و خطا نکردن آن
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال فرشتگان فال فرشتگان فال عشق فال عشق فال ای چینگ فال ای چینگ فال تک نیت فال تک نیت