ازمیل

لغت نامه دهخدا

ازمیل. [ اِ ] ( ع اِ ) نشگرده. ( تفلیسی ) ( مهذب الاسماء ). نشگرده کفشگران که بدان چرم تراشند. ( منتهی الارب ). و بهندی آنرا ( ( راپنی ) ) گویند. ( غیاث اللغات ). شفره. شفرةالاسکاف. ( قطر المحیط ). محذی. ج ، ازامیل. ( مهذب الاسماء ). || آهن پاره ای که در طرف نیزه کنند برای صید گاو کوهی. ( منتهی الارب ). حدیدة فی طرف رمح لصید بقرالوحش. ( قطر المحیط ). || خایسک آهنگران. ( منتهی الارب ). مطرقة. چکش. || ( ص ) مرد سخت و قوی. ( منتهی الارب ). مرد استوار. شدید. ( قطر المحیط ). || مرد سست و ضعیف. ( منتهی الارب ). ( از اضداد است ).

فرهنگ فارسی

نشگرده کفشگران که بدان چرم تراشند
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال تاروت فال تاروت فال ابجد فال ابجد فال تک نیت فال تک نیت فال جذب فال جذب