ابوالغیث

لغت نامه دهخدا

ابوالغیث. [ اَ بُل ْ غ َ ] ( اِخ ) ابن نجم الدین محمد. شریف مکه. رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 410 شود.
ابوالغیث. [ اَ بُل ْ غ َ ] ( اِخ ) سالم. مولی ابن مطیع. از روات حدیث است.
ابوالغیث. [ اَ بُل ْ غ َ ] ( اِخ ) قشاش. مردی از اکابر علم بتونس. وی پس از آموختن علوم مختلف بتدریس و افادت مشغول بود و ناگاهان خویشتن را بدیوانگی زد و بصحراها و کوهها متواری گشت و به همان حال سفری بحجاز کرد و یک سال مجاور مدینه شد و سپس به تونس بازگشت و دعوی مهدویت کرد و گروهی بسیار بدو بگرویدند و می گفتند که وی از غیب آگاهی دهد و ثروتی هنگفت به دست کرد و بدان مدارس و مساجد ساخت و پلها افکند و بر هریک رقباتی وقف کرد وکتابخانه ای بزرگ گرد کرد که گویند گاه وفات او تنهااز کتاب صحیح بخاری هزار نسخه در آن بود و عده سایر کتب از آن قیاس توان کرد. و1031 هَ. ق. درگذشت.
فال گیر
بیا فالت رو بگیرم!!! بزن بریم
فال احساس فال احساس فال اعداد فال اعداد فال آرزو فال آرزو فال نوستراداموس فال نوستراداموس