معصب. [ م ُ ع َص ْ ص ِ ] ( ع ص ) مهتر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مهتر و سید. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || آنکه کمربسته باشد از گرسنگی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || مرد نیازمند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). مرد نیازمند و فقیر. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || مردی که شتران او از خشکسال مرده باشند. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || آنکه عصابه بر سر می بندد. ( ناظم الاطباء ). || تاج دار. تاج بر سر نهاده. ( از اقرب الموارد ). معصب. [ م ُ ع َص ْ ص َ ] ( ع ص ) لاغرشکم از گرسنگی. || تنگدست شده و مفلس گشته از خشکسالی. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جانسون ). معصب. [ م ِ ص َ ] ( ع اِ ) رگ بند. ( مهذب الاسماء ) ( تفلیسی ) ( ملخص اللغات حسن خطیب ). || سربند. ج ، معاصب. ( مهذب الاسماء ). سربند. ( ملخص اللغات حسن خطیب ). معصب. [ م ُ ع َص ْ ص َ ] ( اِخ ) منزلی است غربی مسجد قبا و عصبة نیز نامند آن را. ( منتهی الارب ). جایی است در قباء و گویند عصبه در این مکان است یعنی جایی که مهاجران نخستین فرود آمدند. ( از معجم البلدان ).